انتشارات قدیانی منتشر کرد: محمد جوان، می خواست به نیشابور برود. پدر گفت: نیشابور شهر زیبایی است. مدرسه های خوبی دارد و استادهای بزرگ و مشهوری. محمد نصرالدین، ساکت و آرام به حرف های پدر گوش می داد. او باید به تنهایی از طوس به نیشابور می رفت. .
کلیه حقوق این وبسایت برای گالری کتاب پدربزرگ محفوظ می باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.