انتشارات آموت منتشر کرد: تلفن چندبار زنگ میخورد. دوشاخه را از پریز میکشم و به سفره روبهرویم نگاه میکنم. سیب و ساعت و آینه و قرآن سرکه و سماق هم داشتم اما بو میداد. به حافظ توی کتابخانه نگاه میکنم و از یوسف گمگشته و باز آمدنش حرصم میگیرد. زل میزنم به تلویزیون که شمارش معکوس میدهد و از جایم جم نمیخورم. توپ میترکانند و سال جدید آغاز میشود، روی گونههایم دو جاده باز میشود. سال گذشته مثل فیلم جلوی چشمم میآید. آمدنت، خندیدنت، نگاه کردنت، اولین بوسه، اولین گل، روز نامزدی، و میروی، به دور و برم نگاه میکنم. هیچ صدایی نیست. در و دیوار به طرز تهدید کنندهای بلند شدهاند انگار که میخواهند روی سرم خراب شوند. زانوهایم را بغل میکنم و در خودم مچاله میشوم. یک سال تنهایی شروع شد.
کلیه حقوق این وبسایت برای گالری کتاب پدربزرگ محفوظ می باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.