معرفی کتاب هنرمند چهره پرداز ،تراژدی معروف و شاهکار ادبی نیکلای لسکف
نیکلای سمیونوویچ لسکوف نویسنده روسی بود.
او در این حرفه به سراسر روسیه سفر کرد و حکمت دنیوی، و به همان پایه، شناختش از اوضاع روسیه، در پی همین سفرها پربار شد. به این ترتیب او فرصت یافت که با تشکیلات فرقههای کشور آشنا شود و در قصههای او نشانههای این آشنایی بر جای است. لسکوف در نبرد خود با بروکراسی کلیسای ارتدکس، افسانههای روسی را متحد خود میدید.
شخصیت اصلی برخی از حکایتهای افسانهای او غالبا مردی درستکار و به ندرت زاهدی پارسا است؛ این قهرمان معمولا فردی ساده و فعال است که ظاهرا به طبیعیترین شکل ممکن به یک قدیس مبدل میشود.
هنر لسکوف، غلو عارفانه در باب قهرمان قصه نیست. گرچه او گهگاه مایل بود در توصیف جنبههای خارقالعاده و حتی پارسایی قهرمان خویش مبالغه کند، لیکن ترجیح میداد سر و کارش با طبایع قوی و سرزنده باشد.
او نمونه مثالی قهرمان قصه را مردی میداند که راه خویش را در جهان باز میکند بیآنکه دلبستگی چندان ژرفی به آن داشته باشد.
” هنرمند چهرهپرداز” یکی از تراژدیهای معروف این نویسنده روسی است که در عین ایجاز بسیار تاثیر گذار است.
حمیدضا آتشبرآب در مقدمه کتاب درباره نویسنده این اثر گفته است: نیکالای لسکوف در طول 35 سال (1860-1895) فعالیت پربار و مستمرش در ادبیات روسی مولف آثار زیادی در ژانرهای گوناگون ادبی است.
او از جالب توجهترین مقالهنویسان روزگار خود است که مقالاتش تا به حال نیز اهمیت فراوان خود را حفظ کرده است.
در بخش دیگری از مقدمه آمده است: وقتی شروع میکنی به خواندن لسکوف انگار که داری گوگول میخوانی؛ همان سنتشکنی، همان جهشها، همان صمیمیت و همان پیچیدگیهای روحی قهرمانها در چند سطر ساده، اما جلوتر که میروی متوجه میشوی آن عمد و اهداف گوگولی در کار نیست.
رمان”هنرمند چهرپرداز” دارای 19 فصل کوتاه و یک یادداشت اتوبیوگرافیک از لسکوف است.
در این رمان میخوانیم: هنرمند چهرهپرداز همکار دایه ما در تئاتر بود؛ تفاوت کارشان هم در این بود که لیوبوف “روی سن نمایش میداد” و همه آرتیستهای وابسته به کنت را “نقش میزد و آرایش میکرد” اما این یک استاد ساده و پیشپا افتاده نبود که یک شانه کلاه گیس داشته باشد و یک قوطی پودر روی پینه سرخاب مالی هم در دست بلکه شخصی بود صاحب ایده و خلاصه اینکه یک هنرمند بود.
به قلم رسول برهانی