معرفی کتاب ایوانف اثر آنتون چخوف
آنتون پاولوویچ چخوف، زاده ی 29 ژانویه ی 1860 و درگذشته ی 15 ژوئن 1904، داستان نویس و نمایشنامه نویس روس بود. او در زمان حیاتش بیش از 700 اثر ادبی خلق کرد.چخوف را مهم ترین داستان کوتاه نویس برمی شمارند. او در زمینه ی نمایشنامه نویسی نیز آثار برجسته ای از خود به جا گذاشته است به طوری که عده ای او را پس از شکسپیر، بزرگترین نمایشنامه نویس تاریخ قلمداد می کنند.چخوف در سال های پایانی تحصیلات متوسطه اش در تاگانروگ به تئاتر می رفت و در همین زمان، نخستین نمایشنامه ی خود را نوشت. او در همین سال ها مجله ی غیررسمی و دست نویس الکن را منتشر می کرد که توسط برادرانش به مسکو هم برده می شد.چخوف در سال 1879 تحصیلات اولیه را تمام کرد و به مسکو رفت و در رشته پزشکی در دانشگاه مسکو مشغول تحصیل شد.او بعد از پایان تحصیلاتش در رشته ی پزشکی، به طور حرفه ای به داستان نویسی و نمایشنامه نویسی روی آورد. چخوف در فوریه ی سال 1886 با آ. سووربن سردبیر روزنامه ی عصر جدید آشنا شد و داستان هایی در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. با گذشت زمان، بیماری سل چخوف شدت گرفت و او در آوریل 1887 به تاگانروگ و کوه های مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید. آنتون چخوف سرانجام در 44 سالگی بر اثر خون ریزی مغزی درگذشت.
کتاب ایوانف، نمایشنامه ای نوشته ی آنتون چخوف است که اولین بار در سال 1887 وارد بازار نشر شد. در زمانی که ملودرام ها و کمدی های فرمول بندی شده بر تئاتر روسیه حکمرانی می کردند، چخوف گونه ای جدید از دراما را خلق کرد که از زندگی روزمره، عواطف و آرزوهای مردم عادی پرده برمی داشت. نمایشنامه ی ایوانف، مردی را به تصویر می کشد که اسیر انفعال و کمال گرایی شده است. این کتاب که اولین نمایشنامه ی بلند چخوف به حساب می آید، عناصر موجود در آثار کمدی و ملودرام تراژیک را در هم می آمیزد. ایوانف، بیش از اندازه باهوش و بیش از اندازه خسته است که بتواند زندگی روزمره ی خود را تحمل کند. او مردی کمال گراست و شیفته ی زن زیبا و جوانی شده که چارچوب های اخلاقی اش را به چالش می کشد و اتفاقاتی تراژیک را برایش رقم می زند.
مجله ادبی time out در مورد این می نویسد:
Fresh and vivid.
سرزنده و خیال انگیز
نشر Penguin می نویسد:
A masterful dramatic work.
یک اثر نمایشی استادانه.
نشر Barnes & Noble نیز می نویسد:
By one of the world’s best-loved playwrights.
اثری از یکی از محبوب ترین نمایشنامه نویسان جهان.
قسمت هایی از کتاب ایوانف
“پاپا خودم هم حس کرده ام که یک چیز ناجوری هست… که آنطور که باید و شاید نیست، نه آنطور که باید. کاش می دانستی چقدر احساس ستمدیدگی می کنم! تحمل ناپذیر!… بیشتر از هر موقعی می ترسم! مثل این است که او را درست نمی شناسم و هیچ وقت هم نخواهم شناخت”.
“ساشا (به دکتر لووف): «خوب فکرش را بکنید؛ خودتان را می شناسید یا نه؟ موجود احمق بی عاطفه! [دست ایوانف را می گیرد] نیکلای، بیا از اینجا برویم! پدر بیا.» ایوانف: «برویم؟ کجا؟ یک لحظه صبر کن، من به همه ی این حرف ها پایان می دهم! حس می کنم جوانی در من بیدار می شود. همان ایوانف دیرین باز به حرف درآمده!”
“گوش کنید، آقایی که خیلی شریف هستید! وقتی خانمی را همراهی می کنید، به هیچ وجه خوشایند نیست که مرتب شرافتتان را به رخش بکشید! شاید کار درستی باشد ولی بسیار کسل کننده است. هیچ گاه با خانم ها از خیرخواهی و صداقت تان صحبت نکنید، بگذارید خودشان به این موضوع پی ببرند”.
به قلم رسول برهانی