معرفی کتاب این زندگی: چرا میرایی ما را آزاد میسازد اثر فیلسوف سوئدی مارتین هگلوند
این کتاب که در دفاع از سکولاریسم نوشته شده و غوغایی در جهان به راه انداخته است. بسیاری آنرا خواندهاند و تعداد نسبتا چشمگیری آن را در جهان آکادمیک و در حوزه عمومی نزدیک تر به ما، در روزنامهها و مجله ها، به بحث گذاشته شدهاند.
هگلوند بر آن است که ما زندگی روزمره را بر مبنای میرایی خود پیش میبریم. میدانیم که این لحظه، این لذت، این دلدادگی شکننده است و به پایان میرسد. میدانیم در گذر زمان و در نهایت مرگ همه چیز دچار فروپاشی میشود. زمان کوتاه است و موقعیتها گذرا و شکننده. از خود، روابطمان و لذتهایمان مراقبت میکنیم تا در حد ممکن برقرار و سرزنده بمانند. شکنندگی هم مراقبت را موضوعیت میبخشد، هم معنا.
دوستی، عشق و لذت معنامند و مهم میشوند چونکه میدانیم فقط اکنون وجود دارند، گذرا هستند و در صورتی که از آنها مراقبت نکنیم هم اکنون نیز به فنا میروند.
به باور هگلوند درگیریهای روزمره ما استوار بر باور سکولار است، باور به این زندگی به سان تنها عرصه زیست، باور به اینکه منبع و مأخذ دردها و لذتها همین زندگی روزمره است و باید همه چیز را در گستره آن جدی گرفت. حتی مذهبیترین آدمها نیز بر این اساس زندگی میکنند. هر چند دین از آنها میخواهد که همه چیز را در پرتو سعادت و زندگی اخروی ببینند و تجربه کنند ولی باز آنها آکنده از دغدغههای این جهانی هستند.
مسئولیتهای این جهانی را میپذیرند و با بروز کوچکترین نا ملایمتی برای دلداده یا اعضای خانواده شان غمگین شده و تلاش میکنند که رنجهای خود و دیگران را کاهش دهند. دین انگار در سپهری دیگر برای آنها دارای موضوعیت است.
میرایی ما را به اهمیت زمان و وقت در دست واقف میسازد.
میدانیم که زمان معینی را برای انجام کارهایمان در دست داریم و باید پیش از سررسیدن فرجه کارهایمان را انجام دهیم. آزادی را همینجا به دست میآوریم. برای خود غایتهایی در نظر میگیریم و به دنبال آنها میرویم.
تصمیم میگیریم که چون اینقدر وقت و آنقدر امکانات (که خود حاصل وقتی است که بر سر آن گذاشته ایم) داریم این کار یا آن کار را انجام دهیم.
با نگاهی انتقادی به خود میگوییم که اگر این یا آن کار را انجام ندهیم فرصت را از دست میدهیم.
خود را مجبور میکنیم جدی و قاطعانه به امور برخورد کنیم چون میپنداریم که این زمان و عمر است که میگذرد. فردا همیشه برایمان دیر است.
هگلوند با استفاده از نظریه مارکس درباره ارزش و ارزش اضافه توضیح میدهد که آزادی در گستره آزادی اجتماعی رهایی از ضرورت اجتماعی به شکوفایی میرسد.
ساعتهایی را ما باید به ضرورت کار کنیم، چه کار مزدی برای درآمد و چه کار خانه همچون نظافت و آشپزی. در بقیه اوقات که مشهور به وقت آزاد است خودمان تصمیم میگیریم چکار کنیم.
در جامعه سرمایه داری، اصل وقت ما به کار و تولید ارزش اضافه اختصاص مییابد. در این جامعه، تنها مدت زمانی که به کار و تولید ارزش اضافه اختصاص مییابند وقت ارزشمند به شمار میآید. برای آن ساعتها انسان دستمزد دریافت میکند تا بتواند امور زندگیاش را بچرخاند و در بقیه ساعتهای روز انسان دستمزدش را خرج کالاهای مصرفی میکند تا با تجدید قوا دوباره سرکار برگردد.
در اصل قرار است ما کار کنیم و ارزش تولید کنیم تا بهتر زندگی کنیم ولی در سرمایه داری ما “بهتر” زندگی و “تفریح” میکنیم تا مستمر تر و منظم تر کار کنیم و در آن فرایند ارزش اضافه تولید شود.
در دیدگاه هگلوند فقط با تحولی بنیادین در نظام ارزشگذاری میتوانیم به رهایی از سرمایه داری و آزادی دست یابیم. آنگاه که پذیرفتیم کار فقط باید برآورده ساختن نیازها و خواستهایمان انجام گیرد، نیازها و خواستهایی که البته خود به شیوهای دموکراتیک تعیین میکنیم، آنگاه میتوانیم سرمایه داری را پشت سر نهیم. منطق سرمایه داری چیز اختصاص کار و در آن راستا زندگی به تولید ارزش اضافه در خدمت گسترش تولید و گشایش بازارهای جدید نیست. تا زمانی که درک از کار و جایگاه آن در زندگی تغییر نکند سرمایه داری، حال هر گونه اصلاحاتی که در آن بوجود آوریم، بر جای باقی خواهد ماند.
به قلم رسول برهانی