معرفی کتاب افسانه های تبای اثر سوفوکلس
سوفوکلس، زاده ی 497-96 و درگذشته ی 405-06 قبل از میلاد، نمایشنامه نویس بزرگ یونان باستان است.سوفوکلس، پسر فردی ثروتمند از اهالی آتیکا بود. او چند سال قبل از نبرد ماراتون به دنیا آمد. اولین موفقیت هنری سوفوکلس در سال 468 ق. م. بود، هنگامی که در رقابت های نمایشی دیونیسیا در رقابت با آیسخولوس که استاد نمایشنامه ی آتن بود، جایزه ی اول را از آن خود کرد. اگرچه پلوتارک، تاریخ نگار یونانی، بیان می کند که این اولین اثر پلوتارک است، اما اکنون این عقیده وجود دارد که اولین دستاورد او احتمالا در سال 470 ق. م. بوده است.اولین نمایشنامه های سوفوکلس، دیرتر از آیسخولوس و زودتر از اوریپید نوشته شده اند. با توجه به سودا (دایره المعارف قرن 10) سوفوکلس 123 نمایشنامه در طول دوران زندگی خود نوشته که فقط 7 عدد به طور کامل باقی مانده اند. او برای تقریبا 50 سال پرافتخار ترین نمایشنامه نویس در رقابت های نمایشی دولت-شهر آتن بوده که در جشنواره های مذهبی لنایا و دیونیزا بر پا می شده است. سوفوکلس در 30 رقابت شرکت کرد و حدود 24 بار برنده شد، و هیچ گاه مقامی پایین تر از مقام دوم کسب نکرد.
کتاب افسانه های تبای، مجموعه ای متشکل از سه نمایشنامه ی ادیپوس شهریار، ادیپوس در کلنوس و آنتیگونه است که به قلم سوفوکلس به رشته ی تحریر درآمده اند. نمایشنامه ی ادیپوس شهریار هنوز هم با قدرت و تأثیری منحصر به فرد، یکی از اساسی ترین سؤال های بشر را مطرح می کند: «من چه کسی هستم؟» داستان این اثر، مخاطب را در دنیای دلهره آور و اساطیری خود غرق می کند به پادشاهی می پردازد که در ناآگاهیِ تمام، پدرش را می کشد و با مادر خود ازدواج می کند. این نمایشنامه در روایت داستان ادیپوس و تراژدیای که در انتهای آن به وقوع می پیوندد، هماهنگی بی نقصی را میان شخصیت ها و کارهای آن ها به نمایش می گذارد. علاوه بر این، استفاده ی هنرمندانه و به جا از آیرونی دراماتیک باعث شده حوادث فاجعه بار و احساسات شخصیت های مختلف در این اثر جاودان، تأثیری دوچندان بر مخاطبین داشته باشد.
نشر Barnes & Noble در مورد این تراژدی می نویسد:
The greatest of the classic Greek tragedies.
برترین در میان تراژدی های یونانی کلاسیک.
آمازون نیز می نویسد:
A work of extraordinary power.
اثری با قدرتی خارق العاده.
بخش ادبی کمبریج نیز می نویسد:
در زمره ی ماندگارترین نمایشنامه هایی که تا به حال نوشته شده است.
قسمت هایی از کتاب افسانه های تبای
“کسانی هستند که گمان می برند تنها هوشیاران، تنها سخنوران و تنها خردمندانند، بازشان می کنند، تهی هستند. خردمند ننگ ندارد از دیگران بیاموزد و خطایش را دریابد. لجاجت از ابلهی است نه خردمندی. از درخت ها بیاموز، آنگاه که با جنبش طوفان هماهنگ گردند نازکت ترین شاخساری به جا می ماند، ولی آنگاه که در برابر باد گردن افرازند از ریشه برکنده اند. هرگز دیده ای که دریانوردی کاردان باد را بشنود و بادبان را همچنان سخت بگذارد؟ و اگر چنین کند به زودی باید کشتی واژگون را در آب براند”.
“سزاوار است که از ترس مردی، شایسته ی عقوبت ایزدان گردم؟ حتی بدون فرمان تو، برای مرگ آماده ام. به گمان من، مرگی زودرس برایم موهبتی خواهد بود. هر زندگی که از دردهای بیشمار لبریز باشد خواستار آرامش مردگان است. همچنین، سرنوشتی را که تو برایم مقدر داشته ای در شمار رنج ها نمی آورم. بدبختی این بود که از بی آرامگاهی برادر مرده ام در رنج باشم، و من نتوانستم به آن تن در دهم. دیگر هر چه پیش آید برایم یکسان است… این است قانونی که بدان رفتار کردم. خواهی گفت به زبان دیوانگان سخن می گویم اما مگر می توان دیوانگی را در پیشگاه بیخردی به داوری خواند؟ “
“ادیپوس: ای رنج! کجا هستم؟ آیا این صدای من است؟ که در هوا سرگردان است؟ دست تقدیر مرا به کجا می راند؟ سر آهنگ: برای آدمیزاد ناگفتنی است. چندان هولناک است که نمی توان دید. ادیپوس: ای شب بی فرجام و تحمل ناپذیر و بی گریزگاه! ابری که از هیچ بادی نمی پراکند! آه باز این شکنجه ی تیزچنگال تمامی تن و خاطرات سیاه روان مرا می آزارد. سر آهنگ: باید همینگونه باشد، چنین رنجی را جان دوباره می باید. یک بار تن را و یک بار روان را”.
به قلم رسول برهانی