مقالات

سروش آشنا زدایی کرونا و رسالت انسانی ما


کسی چه می¬دانست روزی یک موجود بسیار کوچک میکروسکوپی، پربسامدترین واژه گفتمان شفاهی و مکتوب انسان مدرن در قرن بیست و یکم بشود. در شب سیزدهم فروردین سال 1399 آن را با نام انگلیسی-اش در موتور جستجوی گوگل می¬نویسم. در کمتر از یک ثانیه، عدد سند¬های مرتبط با آن مرا شوکه¬می¬کند (9,070,000,000).
شگفت¬انگیزتر این که چنین موجود کوچک میکروسکوپی، قدرتمندترین دشمن انسان مدرن شده¬است. در مدت چندماه کوتاه، نزدیک به چهل¬هزار نفر انسان را در گوشه گوشه این جهان، کُشته است. سرعت طوفان مرگبار او در کشورهای مختلف، متفاوت است. دستانم می¬لرزد، اشک در چشمانم می¬تراود، گونه¬هایم، خیس می¬شوند وقتی که می¬خواهم گوشه¬ای از عملکرد روزانه¬اش در ایران، وطنم، را روایت¬کنم. براساس آمار رسمی در 24 ساعت گذشته، در هر دقیقه، بله دقیقه، سرزمین وجود 50 نفر از هم¬میهن¬نانم را فرش قرمز کرده¬است و در هر ساعت حدود 6 نفر از حریفان ایرانی خود را برای همیشه، به خاک سپرده¬است. چه خاک سپردنی!
هنوز هیچ¬کس نمی¬تواند حتی حدس بزند انبوه پیکر جان¬باختگان جَنگش، به بزرگی کدام کوه خواهد رسید و پرچم صلح سفیدش با انسان کی برافراشته¬خواهد شد؟

«آشنازدایی» یک مفهوم کلیدی در فلسفه، ادبیات و هنر است. سخن اصیل یک فیلسوف، شعر طربناک یک شاعر، تصویر یک هنرمند، می¬تواند جامه از تن مفاهیم و اشیای پیرامون ما بَرکند و رَخت تفسیری جدیدی به تن آنها بپوشاند. روزمرگی¬ها باعث شده¬اند تا همه چیز برای ما «آشنا» و لذا ناشگفت¬انگیز بِنماید. چنین است که ما در مواجهه با جهان پیرامون خود، دچار شگفتی و تحیر و لذا پرسش و تأمل نمی¬شویم. گویی همه چیز را یک بار برای همیشه، دانسته¬ایم. در چنین خوابِ دانانمایی است که ما نیازمند آوا و سروشی هستیم که همه چیز و همه کس را برایمان، « ناآشنا»، «غریب» و «بیگانه» سازد. این غُربت و فاصله، فرصتی است تا ما دوباره به جهان، نگاهی نو داشته باشیم و تفسیری متفاوت از آن برداشت¬کنیم. صاحبنظران معتقدند انسانِ سالک و حقیقت¬جو باید مسافر همیشگی دالانِ دیالتیک «آشنایی و آشنازدایی» باشد.


این روزها، یک موجود کوچک میکروسکوپی، گوی سبقت از همه فیلسوفان، شاعران، هنرمندان و …، را در مسابقه و کلاس درس «آشنازدایی» ربوده است. او با قدرت مُهارنشدنی خود، جهان¬گردی شده است تا گَرد «آشنایی» از جلوه¬های جهان بزداید. وی در این رسالت پیامبری خود، به همه جای جهان خواهد رفت. از سرزمین شرق طلوع¬کرد، اینک تا آخرین پنجره¬های غرب رسیده¬است. شمال و جنوب این گوی خاکی، میدان تاخت و تازش خواهد بود.
در دنیای مدرن «مجازی» شده امروز، او ترجیح می¬دهد تا «حضوری» به همه جای جهان برود و همچون خَرمگس سقراطی، طعم تلخ حقیقت را در کام آدمیان فروریزد و خوابشان را بشکند. آن روزها که در سرزمین دور دست شرق، در شهر «ووهان»، چون مربی بزرگ آن دیار، کنفوسیوس، سُفره تعالیم گُشوده بود، من در غرب خاورمیانه، شاگرد بازیگوش «مجازی»¬اش بودم. اینک او به شهر کوچک من – بردسیرِکرمان- هم آمده است. نمی¬دانم شاید او اینک معلم خصوصی خفته جان و پیکر من و عزیزانم هم باشد. این روزها، باترس و لرز هستی¬شناختی، اگر فرصت کوتاهی فراهم¬شود، از پدر و مادر عزیز و سالخورده¬ام، فاصله می¬گیرم و سعی می-کنیم دزدانه، قاب چهره¬شان را بیشتر و بیشتر و بیشتر رصد¬کنم. در جهان پیشاکرونایی، حتی اگر یک روز درمیان به آبادی¬شان سرمیزدم، مادرم همیشه پیش قدم بوسه می¬شد، بوسه بر دستان و چهره¬اش می¬زدم. اینک روزهاست که در حسرتیم.
کرونا واقعیت¬ها و چیزهای گوناگونی را برای ما «آشنازدایی» کرده¬است. آفتاب تَموز او، مفاهیم کلیشه¬ای و آشنای ما را در کوره خود انداخته¬است و عُریان عیان کرده¬است. به قول کانت، اگر ما از «خواب دگماتیسم معرفتی» بیدار شویم، گویی یک جهان عریان و شگفت¬انگیز در پیش¬روی ما نهاده شده است. به دیگر سخن، می¬توان گفت کرونا همچون کودک شجاع قصه هانس کریستین اندرسون است که لخت¬بودن پادشاه جهان را بر ما آشکار می¬سازد. او با جسارت کودکانه و فلسفی¬اش، ناکفایتی بسیاری از مفاهیم ساخته و پرداخته خیاطان شیاد جهان را فریادمی¬زند.
واقعیت¬ها و مفاهیم غریب¬شده مکتب این معلم کوچک، بسیار زیادند. هرکسی براساس زیست¬جهان خود و توانایی¬اش می¬تواند آنها را بیابد، درموردشان تأمل¬کند، تفسیری جدید بیابد و دوباره با آنها «آشنا» شود و در چرخه زیست¬جهانش، بکار ببرد.
«خدا»، «ایمان»، «مسجد و حرم»، «مرگ»، «برابری و ضعف آدمیان در قبال آن»، «قبر»، «قیامت و فرار انسان¬ها از یکدگر»، «معنای زندگی»، «سلامت و بهداشت»، «حضوردیگری»، «ترس»، «امید»، «خانه و خانواده»، «طبیعت»، «کار و شغل»، «ثروت»، «مدرسه و دانشگاه»، «وطن و بیگانه»، «قدرت و حاکمیت»، «جنگ و صلح»، «شهید و شهادت»، «علم تجربی»، «رازهای جهان»، «قدرت انسان» و …؛ مفاهیم- برگهایی از دفتر معمای آشنازدایی سروش کرونا می¬باشند که ما انسان¬های مدرن، باید آنها را بازتعریف¬کنیم و در سال جدید کرونایی، جامه تفسیری جدیدی بر تن¬شان بپوشانیم.
داعیه¬ها و موفقیت¬های علم تجربی مدرن، چنان عظیم و وسیع بود که هستی و جهان در چشم هرکولی انسان مدرن، احساس ناچیزی و کوچکی می¬کرد. شرکت¬هایی برای ساخت و واگذاری خانه در کرات دیگر، ثبت¬نام-می¬کردند. برخی از پایان تاریخ سخن گفته¬بودند. نیچه در نقد دینداری کلیسا گفته بود: «خدا مرده است». بسا کسان دیگری که حرف او را، تکرارکردند. طفلک، انسان مدرن، آنچه بزرگترها می¬گفتند، باورش شده بود. چون جهان و زندگی¬اش، «بی¬خدا» بر وفق مُراد می¬گشت. اینک این سرسوزن ناچیز کوچک، «جهان حُبابی» این کودک را ترکانده است. همه شبکه¬ها و رسانه¬ها، برایش شبکه «نهال و پویا» ¬شده¬اند تا با سرگرم¬کردن و درخانه¬نگهداشتنش، اشک ترکیدن «جهان حبابی»اش را بخشکانند.
آن روز نامعلوم که این آب از آسیاب بازی کودکانه¬اش، بیافتد، او به یک «اضطراب وجودی» سِترگ دچار خواهد شد. «اضطراب وجودی» که چون خوره، پایه¬های کاخ علم تجربی و داعیه¬های آن را خواهد خورد و فرو خواهد ریخت. بالغ انسان¬های مدرن امروز، به و بیش از هر زمانی می¬توانند سایه شبه مرگ را در اندرونی خانه جان و تن آدمی، بیابند و تجربه زیسته مفهوم «موقعیت¬های مرزی» هایدگر فیلسوف را شهودی درک¬کنند. در آوا و سروش کرونا، مرز میان بودن و نبودن آدمی، بسیار باریک می¬نُماید. عدالت¬طلبی کرونا در کُشتن مرد و زن، پیر و جوان، غنی و فقیر، رعیت و پادشاه، خودی و غیرخودی، ظالم و مظلوم، این مرز هستی و نیستی آدمی را باریک و باریک¬تر می¬کند. به راستی، چه زمانی انسان مدرن، چنین تجربه دهشتناکی از هستی خود داشته است؟ شگفت¬آوری تعلیمات کرونا چنین است که چنان تجربه دشواری را نه در میدان جنگ سنتی، بل در پستوی حصار و خانه آهنین آدمی فراهم¬ساخته¬است. شگفتا که به قول دکتر خسرو باقری، «معلم آخر» است.
پرنده شکسته¬بال و تیرخورده انسان مدرن، این روزها از یک سو باز چشم امید به آزمایشگاه¬های علم تجربی-اش دوخته¬است و از سویی دیگر، به خیزش و جنبش معرفت و میل ربوبی فطری¬اش، چنگ¬زده است تا ریسمانی برای مهار و اهلی¬کردن این ویروس کوچک بیابد. آیا می¬یابد؟ حالا حالاها، باید با ریز دانه¬های «خوف و رجا» به مداوای پرنده جان و تنش، بپردازد.
رسالت مشترک انسانی اکنونِ¬مان چیست؟
بنا به دلایل شغلی، اجتماعی، فرهنگی، سنی و …، رسالت انسانی خاص هر یک از ما در دوران بحران سرد کرونایی، متفاوت است. هر انسان آزاده¬ و مسئولی باید به درستی به آن بپردازد که زمستان سرد می¬گذرد و رسوایی روسیاهی بی¬مسئولیتی می¬ماند. اما می¬توان از رسالت¬های مشترک انسانی این روزها هم سخن¬گفت.

  • این روزها در ماه مبارک شعبان و نزدیک نیمه پرفضیلت آن هستیم. خانه¬نشینی¬هایمان، تمدید و تمدید می¬شود. از هیاهوی چرخ¬های صعنت و اجتماع دور شده¬ایم. بهار سکوت و خلوت در بهار طبیعت، پیش¬روی ماست. نیم¬شبی برخیزیم. به قول حافظ، «به می، سجاده رنگین¬کنیم». که گفته-اند: دعای گوشه¬نشینان، بلا بگرداند. مدفعان سلامت ایران و جهان را غرق در باران اشکِ دعا کنیم. چه کسانی که در این روزها، در بحران مرگبار کرونا، از پای درآمدند و شهید شدند. بسیاری دیگر، خسته، رنجور و کلافه شده¬اند. خانواده¬هایشان، هر روز آنها را با قرآن، بدرقه می¬کنند و با بیم و امیدی، جانسوز، روزهایشان را می¬گذرانند. دل¬هایشان برای یک بوسه و آغوش کودک¬شان، بسیار تنگ شده است. به اقتضای ماهیت کار و تعهد انسانی¬شان، نمی¬توانند خانه¬نشینی پیشه¬کنند. عکس¬ زحمات و فداکاری¬هایشان، این روزها در فضای مجازی، دل هر انسان دردمندی را ریش می¬کند و به احترام، وامی¬دارد.
شهید دکتر شیرین روحانی¬راد، با لبخند و سرم در دست تا آخرین جرعه حیات دنیایی¬اش، برای سلامتی مردم ایستاد.
  • دانشمندان و متخصصانی در گوشه¬گوشه این جهان، دل به دریا زده¬اند و در آزمایشگاه¬های خویش، به دنبال راهی برای مهار و اهلی¬کردن این ویروس قدرتمند هستند. دعایشان کنیم که زودتر به مرادشان برسند و بشریت را از این بحران مرگبار بیماری، نجات¬دهند.
  • بیماران پرشمار این روزهای بیمارستان¬های کشور و جهان را از یادنبریم. گویا، مرگ یا نجات از این بحران، بسیار دشوار و جانکاه است. بسان همیشه، مرگ را برای دیگران باور نکنیم. اینک شبه مرگ روی اندرونی خانه هریک از ماها، دارد شکلک در می¬آورد. جدی¬اش بگیریم. خانواده قربانیان این بحران را هم فراموش نکنیم. اگر همیشه، آغوش و شانه¬هایمان، اندکی از سنگینی بار غمشان را بر زمین می¬گذاشت، این روزها، به شکل¬های دیگری، غمخوارشان باشیم.
  • در فصل قرنطینه اجباری و اختیاری، ما معلمان مدرسه و دانشگاه، نگران واریزی حقوق انتهای ماه¬مان نیستم. اما دیگران چه؟ کارگران روزمزد چه؟ کسب و کارهای خُرد و ساده چه؟ عدالت¬طلبی کرونا، سبک جدید و یکسانی برای همه اغنیا و فقرا درخاکسپاری و مراسم¬های پس از آن ایجاد کرده¬است. شاید پس انداز مالی ما، در این دنیا به کارمان نیاید، با تحمیل سخاوت¬ورزی به نفس¬مان، اندکی از آن را به دیگری نیازمند بدهیم. یادمان باشد که او گفته است: لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ. به مقام نیکوکاران نمی¬رسید مگر از آنچه که دوست دارید، در راه خدا، انفاق¬کنید. سوزان هولارتس، بانوی سالخورده بلژیکی در این روزها، درس بزرگ انسانیت به همه ما داد.
  • فرصت نادر تجربه هستی¬شناختی موقعیت¬های مرزی و مرگ¬اندیشی را از دست ندهیم. با پرهیز از دام فضای مجازی و پرسه¬زنی در آن، می¬توانیم زندگی¬مان را شخم¬بزنیم و معنای جدیدی برای آن، بیابیم. اگر چنین شد، معنای جدید زندگانی، مبارک¬تان باد.
    مراد یاری دهنوی؛ عضو هیأت علمی دانشگاه شهیدباهنر کرمان؛
    دوازدهم فروردین هزارو سیصد و نود و نه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *